کوه پرسید ز رود، زیر این سقف کبود، راز ماندن در چیست؟؟!!!!
گفت : در رفتن من... کوه پرسید : و من؟؟!!!!
گفت: در ماندن تو !!!!
بلبلی گفت: و من؟؟!!!!
خنده ای کرد و بگفت: در غزل خوانی تو!!!!
آه از آن آبادی، که در آن کوه روَد، رود مرداب شود و در آن
بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر،
من و تو: بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز در
خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده یمان نیست، بدان !!!!!!
گاهی اوقات;
مجبوریم بپذیریم که
برخی از آدم ها
فقط می توانند در قلبمان بمانند
نه در زندگیمان...
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...
مادرم میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...
و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت
با دیگران باش...
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت!!
هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت...
دوزخ از تیرگیِ بختِ درونِ تو بوَد
گر درون تیره نباشد، همه دنیاست بهشت...
"صائب تبریزی"
امیدوارم آنقدر خوبــــــــــــــــــ باشیم
و زیبا زندگی کنیم
که وقتی از خط پایان زندگی می گذریم
کسی دست نزند...
زندگیست دیگر!
همیشه که همه رنگهایش جور نیست،
همه سازهایش کوک نیست!
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش...
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند،
به این سالها که به سرعت برق می گذرند....
کـاش؛ کـــسی یـاد مـــعــلمهـایـمــان مـیداد...
وقـتـی هـنـوز احـتـرام بـه هـمـه ی شـغـلهـا را؛ و
افتخـار بـه همه ی پـدرها را، یاد دانش آموزانشان ندادهاند!
کسی را تحقیـــر مکن شاید محبوب خدا باشد.
از کمکی دریـــــغ مکن شاید کلید بهشت باشد.
سر نماز اول وقت حاضر شو ، شاید آخرین دیدارت با خدا باشد در زمین . . .
گـاهـی دلِـت مـیـخـواد
هـمـه بـغـضـات
از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه
کـه جـسـارت گـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری…
امـا یـه نـگـاه گُـنـگ تـحـویـل مـیـگـیـری
و یـه جـمـلـه مِـثـلـه: چـیـزی شـده ؟؟؟!
اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـو
بـا یـه لـیـوان سـکـوتـت سـر مـیـکـشـی
و بـا لـبـخـنـد مـیـگـی :
نــه هـیـچـیــ…!
تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه!
این نیست که با کسی دوست نباشی!
این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی!
این نیست که کسی باهات حرف نزنه!
این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی!
این نیست که کسی دوستت نداشته باشه! تنهایی، یه حس درونیه!
تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده .
مـــذکر عزیــــز : " مـــــ♥ــــرد " بـــاش !
زمیــــن به مــــرد بودنـ ــــت نیــــاز
داره !
مــــرد باش ؛ نـــه فقط با جســ♥ــمت !
مـــــرد بــــاش با
نگــــاهت ، با احســ♥ــاست ، . . . !
مردونه حــــــرف بزن ، مــــ♥ـــــردونه بخنــــــد ، مردونه گریــــــه کن ،
مــــــردونه عشـــ♥ـــق بورز ، مردونه ببــــــــخش ، . . . !
مرد بــــــاش و هیچ وقت نامـــ♥ــردی نکن ؛
مخصوصـــــا در حق کســـــی که باورت کـــ♥ـــرده
و بهـــــت تکیـــــه کرده.....
یه وقتایی باید رفت...!
اونم با پای خودت...!
باید جات تو زندگی بعضیا خالی کنی...!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه..!
ولی بدون...
یه روزی...
یه جایی...
بدجوری یادت می افتن که دیگه دیر شده...شیشه ای میشکند.
یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟:
آن یکی میگوید شاید این دفع بلاست!
دل من سخت شکست!
هیچ کس هیچ نگفت!
غصه ام را نشنید.
از خودم می پرسم ؟
ارزش قلب من از یک پنجره هم کمتر بود؟؟؟
ماه من شنیده ام ، از زبان این و آن ،مرد مال گریه نیست ، گریه مال مرد نیست !!!!!هی سوال می کنید ، روی گونه ها ی تو ،اشکها برای چیست ؟ ، گریه مال مرد نیست !!!!!مرد عشقِ بی درنگ، مرد شکلِ پاره سنگ ،منظری بدون شرح ، بیشه ای پراز پلنگزن ولی همیشه اشک، معبدِ ملایمت ،زن چقدر عاطفی است ،گریه مال مرد نیست!!!!!گرچه رنجمان به راه ، گرچه زخممان عمیق ،دستهایمان تهی است چندبار گفتمتچندبار گفتمت، در حضور دیگران ،هی نمی شود گریست ، گریه مال مرد نیست !!!!!ای تب گریستن ، ای حریر بی کران ،اتفاق ناگهان ، انفجار بی امانابر گریه را بگیر ، آه جان ِ من بمیر ،اشک اشکِ من به ایست ، گریه مال مرد نیست!!!!!من که مرد نیستم ، گور سرد نیستم ،حسرت نهفته ی پشت درد نیستمباتوام به من بگو، می شود چگونه ماند ،می شود چگونه زیست ، گریه مال مرد نیست؟مرد بغض کرد و نه، مرد گریه نکرد ،مرد مرد مرد مرد خسته بود از این سکوتهق هقی که می رسد، جز تو هیچ کس که نیست،این صدا صدای کیست؟ گریه مال مرد نیست!!!!مرد گریه می کند ، هی گناه می کند،نیش خند می زند ، اشتباه می کندزیرچتر مشکی اش، می زند به خود نهیب،گریه ازتومنتفی است ، گریه مال مرد نیست !!!!!ابرها گریستند ، چونکه مرد نیستند ،مثل رود زیستند ، چونکه مرد نیستندمرد سطر اخر .شعر را چنین نوشت،همچنان که می گریست ، گریه مال مرد نیست ؟؟؟؟
خدایی دارم در آسمان با تمام وجود می پرستمش ستایش اش می کنم
می خوانمش .... دوستش دارم....... و خدایی دارم در زمین ...انتظارش
را می کشم به شوق دیدارش اشک می ریزم و ثانیه ها را سپری می کنم
خدای زمینی من تویی
آنقدر دوستت دارم که هیچ چیز مقدارش را نمی داند.......
خدای آسمانی من ای خالق خدای زمینیم این بهترین آفریده ی زمینی را
هیچوقت از من مگیر..
دوستت دارم نه به اندازه ای که فکر می کنی عاشقت هستم نه به اندازه ای
که احساست آن را بیان می کند... دوستت دارم فقط به اندازه ای که خدای
آسمانیم می داند......
یه نفس عمیق میکشم و حس میکنم که خدا در ذره ذره اکسیژنی بود که بلعیدم
چه احساس قشنگی وجودم رو نوازش میده وقتی حس میکنم خدا با منه.........
یک روز صبح وقتی که از خواب بیدار میشی پرده ها رو از جلوی پنجره پس بزن و
بزار تابش نور خورشید ظلمت و تاریکی اتاقت رو از بین ببره ...
اون موقع است که حس یه روز قشنگ در رگهات جریان می یابد
و حس میکنی نو شدی دوباره.....
بله........وقتی یه روز نو میشه یعنی همون هدیه خدا به ما..
یعنی بازم فرصت داریم زندگی کنیم و البته درست زندگی کنیم......
تصور اینکه خدا تنهامون نمی زاره باعث میشه مشکلات زندگیمون کمرنگ تر بشه
و کافیه نسیم خنکی به صورت دلت بورزه تا تو رو از غرق شدن در فراموشی خاطر نجات بده.....
این نسیم خنک همون یاد خداست...
خداجونم شکر
گمت کرده ام انگار...
به صورت همه ی ادم ها
نگاه میکنم
خیره می شوم
بلکه ردپایی ازتو
پیدا کنم...!
شایدکسی شبیه تولبخند بزند
شایدکسی مثل تو اخم کند
شایدکسی چشم های تو را در صورتش داشته باشد
شایدکسی...
شایدکسی...
شایدکسی...
گمت کرده ام انگار!!!...
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست...
باید بنیشینی و نظاره کنی ...
اما "مرکــــــــــــــــز" را که درست انتخاب کرده باشی، "دلت قرص باشد"...
دیگر هر چه می خواهد بچرخد ...
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است
...خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست
خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است
به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم
خدا را دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم : خدا را دوست دارم ...
یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
دخترک می گه خدا چرا ما .... مادرش می گه
عوضش دخترکم ، او خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
یکی آزمایش نوشتن واسش ،اما نمی ره
می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم
ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد بده
همه چی دست اونه ،ربطی به شعرا نداره
آدما از یه جا اومدن ، همه می رن یه جا
اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت
با نمی شه ، با نمی خوام ،با نشد ، با نداره