داشتم از کنار یک دیوار مهربانی رد میشدم کفش های سالم و تمیزی توجهم رو جلب کرد. جلوتر نگاهم به کفاش دوره گردی افتاد
رفتم جلو و ازش پرسیدم پدرجان این کفش ها رو شما گذاشتی؟
گفت نه دیدم مردم گذاشتن اونجا، من هم اون هایی که پاره بود رو دوختم و بقیه رو واکس زدم.
به نظر من مهربان یعنی این پیرمرد...