پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند:
بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟
پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که
به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم:
ای دوستان چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را
به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید،
در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان
که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید،
همت نمی گمارید؟!
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد “می شود”
و اگر نخواهد “نمی شود”
به همین سادگی …
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس …
.